۲۲ تیر ۱۳۸۸

سرنوشت ستمکاران

سلام
این نوشته را با نقل قولی از مرحوم سعیدی سیرجانی که به دست دجالان و بی فرهنگان به قتل رسید ، آغاز میکنم

درست گوش کنید . صدای نعلین به گوش میرسد ، صدای به مراتب وحشتناکتر از صدای چکمه....(۱)

آری کسانی بودند که از همان روز اول اینها را شناختند ، فهمیدند که اینان انقلاب آزادی خواهانه مردم را به تاراج خواهند برد 
سعیدی ها از اول میدانستند که فرهنگ و هنر مان را این دجالان به اسم دین بر باد خواهند داد.
نگاهی گذرا به مطبوعات قبل از انقلاب به خوبی ما را به این موضوع واقف میگرداند که این رژیم با فرهنگ و ادبمان چه کرد . اینان سوزاندن ریشه مردان بزرگی را چون جلال الدین همایی ، بدیع الزمان فروزانفر ، سعید نفیسی ، علی دشتی و صدها مرد پاک نهاد که
 تک تکشان اسطوره بودند را زمانی آغاز کردند که ما یا در فکر جلای وطن بودیم یا به دنبال نان شب دوان دوان از این سو به آن سو می دویدیم.
آیا تا کنون به این اندیشیده اید چرا دیگر ما ادیبان بزرگ و هنرمندان متعهد نداریم و آیا روند چاپ و نشر را در این سی سال دنبال کرده اید ،اگر چنین کرده است حتما دریافته اید که چه سقوطی را داشته ایم.
نگاهی گذرا به آثار موسساتی چون 
بنگاه ترجمه و نشر کتاب زیر
نظر دکتر احسان یار شاطر که حاصلش چاپ ۵۰۰جلد کتاب از نابترین آثار ایرانی و جهانی است.
انجمن آثار ملی که از سال ۱۳۰۴ تا اواسط دهه ۱۳۵۰ متجاوز از ۶۰ جلد کتاب ارزشمند در باب ایران شناسی انتشار داد که در زمره ماندگارترین آثار ایرانی است.
بنیاد فرهنگ ایران زیر
نظر دکتر پرویز ناتل خانلری که با انتشار حدود ۳۰۰ جلد کتاب آثار را به جای گذاشت که تا سالهای متمادی از مراجع مورد احترام بوده و خواهد بود.
و تعداد بسیار زیادی مجلات ادبی و هنری که هر یک به تنهایی مجموعه ای گران سنگ از تاریخ و ادب ایران و جهان میباشد،  به راحتی به عمق این فاجعه پی خواهیم برد و من به تنهایی آرزوی بدترین مرگ و سختترین عقوبت را برای این حاکمان نامشروع دارم که ما را به سوی بی فرهنگی و بی هویتی پیش برده اند
حال چه داریم؟ به جز چند مجله که به زور و ترس هر روزه از توقیف و با بودجه ایی اندک در حال انتشارند که نمونه بارزش بخارا میباشد و تعداد اندکی انتشاراتی که به ندرت اثری ناب ارایه میکنند و بیشتر باز چاپ همان کتب زمان پهلویست  به جز موقوفات دکتر افشار که به توسط ایرج افشار اداره میگردد که او از نیز همان نسل است که ذ کرش رفت
دیگر کسی نمانده که دلش برای فرهنگ این خاک بطپد اگر هم کسانی باشند آنقدر اندکند و از زور و فشار این بی فرهنگان حاکم یا در کنج خانه خویش محبوسند یا در آمریکا و اروپا به امید آزادی وطن روز شماری میکنند
آیا این فاجعه کمتر از کشتار جوانان ما در زندانهای کثیفشان نیست
آیا جوانان پاکی که حتی تاریخ انقراض قاجاریه را نمی دانند و هیچگونه امیدی به آینده ندارند ،روزی نه چندان دور این آغایان را به زباله دانی تاریخ روانه نخواهند کرد؟
آیا فرهنگ این ملک متولی نمیخواهد
آیا این جانوارن دلشان به حال فرهنگمان میسوزد
اینان برایشان همان تاریخ شیعه که خودشان تحریف میکنند کافیست تا بافتن چرندیات و مزخرفات دلیلی برای بودن گشت ارشاد پیدا کنند تا به زنان شیردلمان بقبولانند که چه بپوشند
ای لعنت بر شما بی وطنان که فرهنگ جعلی اسلامی وحشی را به ما حقنه میکنید
ولی بدانید که تنها فرهنگمان بوده که ما را از آفت مگسانی چون شما در طول تاریخ مصون نگاه داشته و اگر تاریخ را خوانده باشید میدانید که اسلامتان نیز از سایه سری فرهنگ ما بود که عالم گیر شد به هنر اسلامی به وجود آمد وگرنه شما همان عربان بادیه نشین بی شعوری هستید که بودید و ذره ایی از این فرهنگ و تاریخ بزرگ ما به شما تعلق ندارد.
در این سخن و درد دل زیاد دارم که بر مرور برایتان خواهم نوشت این مطلب را با نوشته ای از سعید نفیسی به پایان میبرم که هشداری است به این شعوران احمق که میپندارند تا ابد بر سر کارند:
در دامنه الوند مردم دیار امیر علاالدین شوریدند ، جنگ سختی درگرفت.
علاالدین یارای برابری نداشت . که توانسته است هرگز سیل خشم مردم
ستمدیده را فرونشاند؟ که توانسته است در برابر تندباد دادخواهان پایداری
کند؟ علاالدین دستگیر شد ، او را به چهار میخ زدند . دیدگان یازده پسر
جوان وی را میل کشیدند و کور کردند . مردم خشمگین هرگز
رحم ندارند.......(۲)





پانوشتها
۱:نگاهی به آثار سعیدی سیرجانی نوشته جلال متینی مجله ایران شناسی سال هفتم شماره
۲: سعید نفیسی ، ستارگان سیاه ، به نقل از کتاب نمونه های از نثر فارسی، چاپ اول ، کتابفروشی زوار ، جلد اول، ،۳۷۹